الهی، به حرمت آن نام که توخوانی وبه حرمت آن صفت که تو چنانی، دریاب که می توانی.
الهی، عمر خود به باد کردم و بر تن خود بیداد کردم؛ گفتی و فرمان نکردم، درماندم و درمان نکردم.
الهی، عاجز و سرگردانم؛ نه آنچه دارم دانم و نه آنچه دانم دارم.
الهی، اگر تو مرا خواستی ،من آن خواستم که تو خواستی.
الهی، به بهشت و حور چه نازم؛ مرا دیده ای ده که از هرنظر بهشتی سازم.
الهی، در دل های ما جز تخم محبت مکار وبر جان های ما جز الطاف و مرحمت خود منگار و بر کشت های ما جز باران رحمت خود مبار. به لطف ،ما را دست گیر و به کرم،پایدار، الهی حجاب ها از راه بردار ومارا به ما مگذار.
:: موضوعات مرتبط:
مناجات ,
,
|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20